زندگی خسته کننده تر از آن چیزی است که
فکرش را میکردم...
مگر نمیگویند زندگی کوتاه است!!! ؟؟؟؟
پس چرا برای من اینقدر طولانی شده...!
شمع داني به دم مرگ به پروانه چه گفت؟
گفت اي عاشق بيچاره فراموش شوي...
سوخت پروانه ولي خوب جوابش را داد
گفت طولي نكشد تو نيز خاموش شوي
!!!!!!!!!!!!
از شيخ بهايي پرسيدند :
سخت ميگذرد،چه بايد كرد؟
گفت:
خودت كه ميگويي سخت ميگذرد،
سخت كه نمي ماند
پس خدا را شكر كه...
ميگذرد و نمي ماند...
دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش
آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است ...
واسه عشقی که مرد ولی خاطرش هیچوقت نمرده ، هنوز جلو چشامه ...
سلام به همه
حالتون خوبه ؟؟؟
الان دارم از باغ فاتح میام
جاتون خیلی خالی بود
اونایی که کرج هستن میدونن کجاس!!!!
ولی اونایی که کرجی نیستن براشون میگم
به باغ خیلی بزرگیه که شهرداری پارکش کرده
جای خیلی خیلی زیبایی هستش
اونجا همه خیلی راحت با عشقاشون میان
همدیگه را بغل میکنن
جملات عاشقانه میگن
با هم شوخی میکنن و میخندن
منم امروز با عشقم اونجا رفته بودم اونجا
حسابی با هم گفتیم و خندیدیم
کلی باهم شوخی کردیم
و همدیگه را بغل کردیم
البته فکرای بد بد نکنید
عشق من تنهایی منه
من با اون رفته بودم
آخ نمیدونید که چه یار خوبیه
وقتی که هیچ کس مثل امروز کنارت نیست
اون کنارته و به حرفات گوش میده
خدایا من اگه این تنهایی را نداشتم
دیگه نمیدونستم باید چیکار بکنم
خدایا بابت این تنهایی ممنونتم
سرمشق های آب بابا یادمان رفت.......رســـم نوشتن با قلم ها یادمان رفت
گل کردن لبخند های هم کلاسی.........در یک نگـــاه ساده حتی یادمان رفت
ترس از معلم ، حل تمرین ، پای تخته.......آن روزهـای بی کلک را یادمان رفت
راه فرار از مشــــق های زنگ اول.............ای وای ننوشتیم آقــــا یادمان رفت
آن روز ها را آنقـــدر شوخی گرفتیم...........جدیت تصمیم کبری را یادمان رفت
شــعر خدای مهربان را حفظ کردیم...........یادش بخیـــر اما خدا را یادمان رفت
سال ها بود درسمان حال و ابتدا......اما چه زود خبر از صاحب حال یادمان رفت
در گوشمــــان خواندند رسم آدمیت..........آن حرف ها را زود امــــا یادمان رفت
فردا چه کاره میشــوی موضوع انشاء........سـاده نوشتیم آنقدر تا یادمان رفت
دیروز تکلیف آب بابا بود و خط خورد........تکلیف فردا اما انسانیت یادمان باشد
اسمشو از موبايلت پاك مي کنی...
مسيجاش ديليت مي شه...
به دوستات ميگي حق ندارين جلوم اسمشو بيارين
به خودت تلقین میکنی که فراموشش کردی
اما...
با جاي خاليش تو قلبت چيكار مي كنی؟؟
با اين همه تشابه اسمیچيكار مي كني ؟؟
با اهنگايي كه باهاش گوش ميكردي چيكار مي كني؟؟
وقتي غذايي كه دوس داره رو مي خوري و يادش میفتی چيكار مي كني؟؟..
وقتي ازت سراغشو مي گيرن چيكار مي كني ؟؟
در خاطر کسی ماندگار هستی ..
که لحظه های نبودنت را ...
با تمام دنیــــــــا عوض نمیکند..
ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
بجز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم
من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم
تو را من دوست میدارم خلاف هر که در عالم
اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم
و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم
که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم
کنون امید بخشایش همیدارم که مسکینم
دلی چون شمع میباید که بر جانم ببخشاید
که جز وی کس نمیبینم که میسوزد به بالینم
تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمیآید
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم؟
رقیب انگشت میخاید که سعدی چشم بر هم نه
مترس ای باغبان از گل که میبینم نمیچینم
بی معرفت اون دختریه که..!!!!
توسرما و گرما مسافرکشی نکرده ...
ونمیدونه ارزش اون کارت شارژی که دوست پسرش با زحمت براش میخره...
بیشتراز ماشین شاسی بلندیه که براش ترمز میکنه..!!!!!